خود واقعی شدن
Source

من واژن دارم، اما زن نیستم

مترجم: سعید.ش

هر موقع دیگران به ترنسجندر بودنم پی می‌برند، تقریباً همیشه مکث عجیبی می‌کنند. معمولاً این مکث نشانه این است که می‌خواهند سوالی بپرسند، اما نمی‌دانند پرسیدن این سوال ممکن است مرا ناراحت کند یا نه. این سوال هم تقریباً همیشه مربوط به بدن من است.

افراد ترنسجندر نیز درست مثل بقیه مردم حریم شخصی و خصوصی دارند (و شما هم نباید به هر کسی که برخورد کردید، درمورد ناحیه تناسلی‌اش سوال بپرسید)، با این حال مایلم پیش از این‌که دوباره بخواهید این سوال را از من بپرسید، خودم پیش‌دستی کنم و پاسخ‌تان را بدهم: بله، من واژن دارم.

و نه، از داشتن واژن اصلاً ناراحت نیستم.

وقتی متولد شدم، جنسیت زن را به من نسبت دادند، اما وقتی به دوران نوجوانی‌ام رسیدم، احساس ناراحتی شدیدی نسبت به بدنم در من به وجود آمد. هر چقدر تلاش می‌کردم تا به خودم بقبولانم که زن هستم، نمی‌توانستم. واقعاً نمی‌توانستم قبول کنم که زن هستم.

اگر بخواهم به بهترین صورت ممکن احساسی که داشتم را توصیف کنم، می‌توانم آن را با احساس موقعی که برای اولین بار در کودکی در مراسم مناجات مس کاتولیک شرکت کردم مقایسه کنم. همه افراد حاضر می‌دانستند که باید چه کار کنند، چه موقع مناجات بخوانند، چه موقع بایستند و بنشینند، چه موقع آواز بخوانند، و چه موقع زانو بزنند، چه کسی و به چه دلیلی کاسه آب را لمس کند و …

من در خانواده‌ای سکولار بزرگ شده بودم و از این مراسم اصلاً سردرنمی‌آوردم. بقیه افراد برای اجرای مراسم روی صحنه حاضر شدند، و من هم پاورچین‌پاورچین همراه آنها روی صحنه رفتم.

من با ترس و دلهره به اطراف کلیسا نگاه می‌کردم، و سعی می‌کردم بفهمم که چطور باید رفتار کنم و چه کارهایی باید انجام دهم. احساس می‌کردم فردی غریبه هستم، و ترس عمیقی وجودم را فرا گرفته بود. من به آنجا تعلق نداشتم. حتی اگر می‌توانستم با تقلید از دیگران مراسم را اجرا کنم نیز، از اعماق وجودم به این مراسم اعتقاد نداشتم، چه برسد به این‌که بخواهم درکش کنم.

برای من اوضاع درمورد جنسیت هم دقیقاً همین‌طور بوده است. من متوجه شدم که نمی‌شود با تقلید کردن از دیگران، به جنسیتی باور پیدا کرد. هر کسی یک خود واقعی دارد – و من هم می‌دانستم که مثل بقیه دخترها نیستم.

همینطور که سن‌وسالم بالاتر می‌رفت، حس بیگانگی‌ام غیر قابل تحمل‌تر می‌شد. احساس می‌کردم لباس بدقواره‌ای به تنم پوشانیده‌اند که برای من دوخته نشده بود.

وقتی در اواخر دوران نوجوانی‌ام واژه «ترنسجندر» را شنیدم، کم‌کم متوجه قضیه شدم. اگر «دختر بودن» برایم صدق نمی‌کند، پس چرا باید با خودم چانه‌زنی کنم تا مثل یک دختر رفتار کنم؟

ملاقات با دیگر افراد ترنس در سن 19 سالگی، دید مرا نسبت به مسائل مختلف گشود. می‌توانستم تجربیات خودم را در روایت‌های زیسته آنها ببینم.

آنها هم مثل من، در میان جمعیتی که انتظار می‌رفت مانندشان باشند، احساس بیگانگی می‌کردند. آنها هم مثل من می‌دانستند حس «زشت» بودن چطور حسی است، و مثل من توضیحی برای علتش نداشتند.

آنها هم مثل من ساعت‌ها روبه‌روی آینه می‌ایستادند و بعضی از اندام‌های بدن‌شان را – که دیگران اصرار می‌کردند متعلق به آنهاست – در ذهن و تصورات خود حذف می‌کردند.

ناهمخوانی برچسبی که دنیا روی من گذاشته بود (برچسب خانم) و خود واقعی‌ام (آقا) با تمامی روان‌درمانی‌ها، تمرین‌های تقویت عزت نفس، و قرص‌های ضدافسردگی موجود در دنیا قابل حل نبود. با خودم فکر می‌کردم شاد بودن برایم امری ناممکن است، تا این‌که متوجه حقیقت وجودی‌ام شدم.

اینگونه شد که قدم بزرگ و ترسناکی برداشته و پا در مسیر ترنزیشن پزشکی گذاشتم.

تستسترون درمانی را که شروع کردم، می‌دیدم که ابرهای تاریک اطرافم به‌تدریج دارند محو می‌شوند. با هر تغییری که در بدنم مشاهده می‌کردم – کوچک‌تر شدن باسنم، برجسته‌تر شدن گونه‌هایم، رشد موهای بدنم – احساس می‌کردم تکه دیگری از پازل وجودم سر جایش قرار می‌گرفت.

سفر ترنزیشن برایم هم غریب بود و هم آشنا. غریب بود، چون هیچ‌وقت خودم را اینگونه ندیده بودم. و آشنا، چون از کودکی همیشه چنین تصوری از خودم داشتم.

با حمایت خانواده و دوستانم، عمل بالاتنه (تخلیه سینه) را هم پشت سر گذاشتم. وقتی بانداژهایم را باز کردند و برای اولین بار چشمم به نتیجه عملم افتاد، احساس شادی و عشق بی‌نظیری سراپای وجودم را فرا گرفت. حس اطمینان، لذت، و آسودگی خیال را در خودم احساس می‌کردم.

اگر تا به حال فردی را دیده‌اید که بعد از شستشوی حیاط خانه‌اش با فشار آب، از تمیزی و زیبایی سنگ‌فرش‌هایی که می‌درخشند و جلوه می‌کنند احساس لذت و آسودگی‌خاطر می‌کند، احتمالاً می‌توانید حسی که من داشتم را نیز درک کنید.

احساس می‌کردم کسی آمده و اضطراب‌ها، انزجارها، و ناراحتی‌هایم را از وجودم زدوده است. احساس می‌کردم حالا بدنی دارم که می‌توانم عاشقش باشم و گرامی‌اش بدارم. دیگر لازم نبود خودم را پنهان کنم.

با این حال، نزدیکانم برایشان سوال پیش می‌آمد که آیا عملی که انجام داده بودم، آخرین عمل من است یا این‌که نه.

آنها صحبت‌شان را اینگونه آغاز می‌کردند و می‌گفتند: «آیا قصد داری عمل …»، سپس به این امید که من پیش‌قدم شوم و بقیه جمله‌شان را تکمیل کنم، باقی کلماتشان را با صدای آهسته‌ای زمزمه می‌کردند. من هم در پاسخ ابروهایم را بالا انداخته و لبخند شیطنت‌آمیزی می‌زدم، و آنها هم کمی معذب می‌شدند و موضوع گفتگو را تغییر می‌دادند.

بسیاری از افراد تصور می‌کنند که همه افراد ترنسی که قدم در مسیر ترنزیشن می‌گذارند، «پکیج کامل» را می‌خواهند.

اما واقعیت این است که چنین تصوری حقیقت ندارد.

ترنسجندر بودن ضرورتاً به معنای مشکل داشتن با تک‌تک اعضای بدن نیست. در حقیقت بعضی از ما افراد ترنس فقط نسبت به بعضی از اندام‌ها یا خصوصیات بدنمان ملال جنسیتی داریم، نه نسبت به تمامی آنها. ملال جنسیتی ما ممکن است به‌مرور زمان نیز تغییر بکند.

دلایل مختلفی هم برای این موضوع وجود دارد. بعضی از ما افراد ترنس، دلمان نمی‌خواهد تحت عمل جراحی پیچیده و دردناکی قرار گیریم. بعضی از ما از پس هزینه‌های جراحی برنمی‌آییم. بعضی از ما نیز احساس می‌کنیم که روندهای جراحی موجود هنوز به اندازه کافی پیشرفته نیستند، و از این می‌هراسیم که نکند تحت عمل جراحی قرار گیریم و از نتیجه آن راضی و خشنود نباشیم.

و بعضی از ما نیز دوست نداریم بعضی از جراحی‌ها را انجام دهیم یا نیازی به این جراحی‌ها نداریم.

بله، بعضی از ما نیاز داریم که بعضی از خصوصیات بدنمان را تغییر دهیم، اما نیازی نمی‌بینیم که بخواهیم کل خصوصیات بدنمان را تغییر دهیم. عملی که نجات‌دهنده زندگی یک فرد ترنس است، ممکن است برای فرد ترنس دیگری کاملاً غیرضروری باشد. هر فرد ترنسی رابطه متفاوتی با بدنش دارد، و از همین رو کاملاً قابل درک است که نیازهای ما افراد ترنس نیز با هم متفاوت باشد.

مثلاً من به‌خاطر داشتن سینه فشارهای روانی بسیاری را متحمل شدم، اما داشتن واژن برایم ناراحت‌کننده نیست. من هر کاری که به سلامت روانی‌ام کمک کند انجام می‌دهم، و در حال حاضر نیازی نمی‌بینم که بخواهم تحت عمل جراحی دیگری قرار گیرم.

بعلاوه، هدف من از ترنزیشن هرگز «مرد شدن» نبوده. هدف من «خود واقعی شدن» بوده، و می‌خواستم بعد از ترنزیشن «خودم» باشم. خود واقعی من هم، فردی است که هورمون تستسترون در بدنش جریان دارد، سینه‌ای تخت، ولوا و واژن دارد. خود واقعی من با تمامی این موارد شادترین نسخه‌ای است که تا به حال بوده.

واقعیت این است که جنسیت بسیار بسیار فراتر از شکل اندام تناسلی ماست – و به نظر من همین موضوع یکی از جنبه‌هایی است که جذابیت مبحث جنسیت را نمایان می‌سازد.

مرد بودن لزوماً به معنای داشتن یا خواستن پینس نیست. زن بودن نیز لزوماً به معنای داشتن واژن نیست. و افراد غیرباینری مثل من نیز در این دنیا دارند زندگی می‌کنند.

جنسیت نامحدود است، و از همین رو کاملاً قابل درک است که بدن‌های ما نیز نامحدود باشند.

انسان بودن، راه و روش‌های بسیار مختلفی دارد. به عقیده من زندگی ما بسیار بهتر می‌شد اگر به جای ترس از خود واقعی‌مان، می‌آمدیم هر آنچه را که ما را منحصربه‌فرد ساخته در آغوش می‌کشیدیم.

شاید هر روز بدن‌هایی مثل بدن من به چشمتان نخورد، اما یادتان باشد که این موضوع از زیبایی بدن‌های مختلف نمی‌کاهد. تفاوت‌ها ارزشمند هستند – و اگر این تفاوت‌ها ما را یک قدم به خود والا و کامل‌مان نزدیک‌تر کنند، بدون‌شک ارزش گرامی داشته شدن را دارند.

مترجم: سعید.ش
🌐منبع: هلپ‌ترنس‌سنتر – شبکه اطلاع‌رسانی ترنسجندر و ترنزیشن
https://helptranscenter.org

مرجع

Copyright © 2020 سعید.ش https://helptranscenter.org هلپ‌ترنس‌سنتر – شبکه اطلاع‌رسانی ترنسجندر و ترنزیشن All Rights Reserved.