چرا نباید بگوییم «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند»؟
مترجم: سعید.ش
فمینیستهای عزیز، مایلم درمورد یکی از جملاتی که شنیدنش برایم آزاردهنده است با شما صحبت کنم. آن جمله چیزی نیست جز «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند.»
تا به حال این جمله به گوشتان خورده؟ روزی یکی از فعالان حقوق زنان میآید درباره چرایی اهمیت داشتن تمرکز روی حقوق زنان توضیح میدهد، و کلامش را هم با این جمله خاتمه میدهد که «بالاخره هر چه که باشد، زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند!»
و البته همه هم موافق این دیدگاه هستند – به هر حال ما نمیتوانیم ظلم و بیعدالتی را علیه نیمی از جمعیت دنیا روا داریم. مگر نه؟
من زن نیستم، اما انگیزهای که در پس اشاره به تعداد زنان موجود در دنیا در جهت احقاق حقوق این افراد نهفته را درک میکنم. بدونشک اشاره کردن به تعداد فراوان افرادی که استقلال و حقوق انسانیشان سلب گردیده، موضوع مورد دفاع را قانعکنندهتر میکند.
هر چه تعداد افراد بیشتری رنج ببرند، یعنی بیعدالتی در سطح وسیعتری اتفاق افتاده. اینطور نیست؟
اما در اینجا لازم است به نکتهای اشاره کنم: من به فمینیسم اینترسکشنال باور دارم. امیدوارم شما هم به آن باور داشته باشید. من جمله «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» را نه مفهومی اینترسکشنال میبینم و نه مفهومی صحیح.
و شاید از همهچیز مهمتر نیز، من این جمله را به عنوان قدم درستی در جهت احقاق حقوق زنان نمیبینم؛ این جمله افراد دیگر را به شیوههای مختلفی به حاشیه میراند و سعی بر این دارد تا حقوق زنان را به قیمت به حاشیه راندن دیگر افراد – خصوصا اقلیتهای جنسی و جنسیتی – باز ستاند.
که این اصلاً چیز جالبی نیست.
طی دورانی که هنوز اصطلاحاً جوجهفمینیست محسوب میشدم – و در گفتگوهایم مدام اسم شخصیتهای برجسته را میآوردم و با افتخار حلقه بینی جدیدم را به نمایش میگذاشتم – متوجه این موضوع نبودم که بحث کردن پیرامون حقوق زنان آن هم براساس درصد و تعداد آنها تا چه اندازه ناکارآمد و مضر است.
تا اینکه روند ترنزیشنم را شروع کردم و به عنوان فرد ترنس جندرکوئیر در جامعه زندگی کردم، و آن موقع بود که متوجه زوایای دیگر این جمله شدم – چون به عنوان مثال، این جمله افراد ترنسجندری مثل من را به کل حذف میکند.
به همین دلیل است که مشغول نوشتن این مقاله هستم.
اگر ما میخواهیم در سرتاسر دنیا به برابری برای زنان دست پیدا کنیم، لازم است به شیوهای این کار را انجام دهیم که سایر افرادی را که جنسیتها و هویتهای دیگری دارند به حاشیه نرانیم. بدینمنظور لازم است رویکرد اینترسکشنالتری را در پیش گیریم.
بنابراین دیگر وقت آن فرا رسیده تا یک بار برای همیشه چنین جملاتی را کنار بگذاریم. چون همانطور که میبینید، این جمله لطفی در حق زنان – یا هر فرد دیگری – نمیکند.
در ادامه پنج نکته را بیان میکنم که هر موقع خواستید جمله «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» را بر زبان آورید، آنها را به یاد داشته باشید.
🔳1. این جمله به طرز وحشتناکی همسوجنسیتمحورانه است
بیاییم واقعبین باشیم: این جمله به لحاظ منطقی جمله صحیحی نیست. وقتی میگوییم زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند، در واقع داریم میگوییم که نیمی از جمعیت دنیا با جسم منتسب به زنان متولد شدهاند.
ما با بیان این جمله اصلاً درباره جنسیت (و بنابراین، زنان) صحبت نمیکنیم. بلکه در حقیقت داریم درمورد جنس صحبت میکنیم، و فرض را بر این میگیریم که هر کسی با جسم منتسب به زنان متولد شده الزاما خود را به عنوان زن هویتیابی میکند.
این مفهوم کاملاً همسوجنسیتمحورانه است – یعنی باوری که میگوید سیسجندر (همسوجنسیت) بودن حالت پیشفرض جامعه است را تقویت میکند، تجربیات افراد سیسجندر را در مرکز توجه قرار میدهد، و افراد ترنسجندر را بیش از پیش به حاشیه میراند – و همین مسائل است که بیانگر مشکلساز بودن این جمله است.
به این موضوع فکر کنید: این «آمار»ی که روی آنچه که در بدو تولد به افراد نسبت داده میشود متمرکز است، عملاً دارد مرا – که خودم را زن هویتیابی نمیکنم اما با جسم منتسب به زنان متولد شدهام – نیز شامل میشود.
و از آن مهمتر اینکه، این جمله زنان ترنس را شامل نمیشود. با توجه به اینکه درصدی که در این جمله بیان شده مربوط به چیزی است که در بدو تولد به افراد نسبت داده شده، ما با بیان این جمله عملاً داریم زنان ترنسجندر را – که چیز متفاوتی در بدو تولد به آنها نسبت داده شده – به حاشیه میرانیم و به قیمت حذف زنان ترنسجندر، سعی در احقاق حقوق زنان سیسجندر داریم.
با بیان این جمله، عملاً داریم نوعی همسوجنسیتمحوری را پیشه میکنیم که نه تنها همه افراد را سیسجندر میانگارد، بلکه افراد سیسجندر را بر افراد ترنسجندر برتری میدهد – که طبق معمول، بیشترین آسیب خود را نیز متوجه افراد ترنسزنانه میکند.
چرا در این آمار فقط زنان سیسجندر به حساب آمدهاند؟
بیان کردن این جمله باعث میشود تا ما فمینیستها نتوانیم آنگونه که شایسته است در جهت احقاق حقوق انسانها تلاش کنیم. وقتی جنس و جنسیت را با هم به اشتباه میگیریم، معنایش این است که فقط داریم راجع به افراد سیسجندر و خطاب به افراد سیسجندر صحبت میکنیم. درست است که زنان ترنس درصد کمتری از جمعیت را تشکیل میدهند، اما اگر شما نتوانید مشخصاً «تمامی زنان» را به حساب آورید، نمیتوانید ادعا کنید که جنبشتان برای همه زنان است.
و این نکته مرا به سوی نکته بعدی هدایت میکند که در ادامه مینویسم …
🔳2. این جمله تفکر باینریانگاری جنسیتی را تقویت نموده و افراد غیرباینری را نادیده میانگارد
بیاییم با هم به این جمله نگاهی بیاندازیم: زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند. بنابراین نیمی دیگر از جمعیت دنیا را نیز باید مردان تشکیل داده باشند. بدینترتیب 100% جمعیت دنیا پوشش داده شد. و حالا فکر میکنید اینگونه همه افراد را به حساب آوردهاید. مگر نه؟
نه، متاسفانه اینگونه نیست.
جنسیت روی یک طیف واقع شده، و بنابراین هیچ روش دقیقی برای اندازهگیری تعداد جنسیتهای موجود وجود ندارد. ما فقط با اطمینان میدانیم که تعداد جنسیتها بیشتر از دو جنسیت است – اما «آماری» که از چنین جملهای برداشت میشود، بیانگر این واقعیت نیست. از این جمله اینگونه برداشت میشود که همه انسانها در چهارچوب باینری مرد و زن قرار دارند.
هر موقع که جملهای که از آن مفهوم «فقط دو جنسیت وجود دارد» برداشت میشود را عادیسازی میکنیم، عملاً داریم تمامی افرادی را که خودشان را به شیوه متفاوتی هویتیابی میکنند از دایره خارج میکنیم.
من به عنوان فردی غیرباینری، وقتی از کسی میشنوم که میگوید «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند»، نه تنها احساس طردشدگی میکنم، بلکه احساس میکنم جنسیت اشتباهی هم به من نسبت داده شده است. این جمله مفهومی باینری را تقویت میکند که هرگز برای تمامی انسانها صادق نیست. و میدانم که منظور واقعی این جمله، جنس نسبت داده شده به انسانهاست – بنابراین علاوه بر طرد کردن من، مرا به عنوان زنی سیسجندر برچسبگذاری میکند.
صادقانه بگویم، موقعی که خودم را به عنوان زنی سیسجندر هویتیابی کرده بودم، متوجه این مسائل نبودم و فکر میکردم که این جمله چقدر قدرتبخش است – احساس میکردم که نیروی همه ما زنان را یکجا متحد ساخته است!
اما موقعی که روند ترنزیشنم را آغاز کردم، فوراً متوجه شدم که این جمله چطور دارد به ظلم و تبعیضی که علیه من به عنوان فردی ترنس و غیرباینری صورت میگیرد دامن میزند و مرا بیش از پیش به حاشیه میراند – آن هم فقط به این دلیل که در چهارچوب باینری نمیگنجیدم، و خودم را با جنسیتی که به من نسبت داده شده بود هویتیابی نمیکردم.
برخورداری از امتیازهای اجتماعی سیسجندر بودن باعث میشود تا نسبت به آسیبی که در مسائلی نهفته که آنها را قدرتبخش میدانیم بیتوجه باشیم.
به همین دلیل حائز اهمیت است که وقتی افراد ترنسجندر و غیرباینری از رنجی که بر آنها وارد میشود صحبت میکنند، افراد سیسجندر به حرفهای آنها گوش سپارند.
من هم الان دارم راجع به رنجی صحبت میکنم که نسبت به من روا داشته شده است.
زنان از روشهای بسیار بهتری هم میتوانند در جهت احقاق حقوق خود تلاش کنند – به طوری که تلاششان منجر به سرکوب افرادی که خود را خارج از چهارچوب جنسیتهای باینری هویتیابی میکنند نشود.
🔳3. این جمله افراد اینترسکس را نیز از دایره خارج میکند
بله، جملۀ «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» روی جنس افراد متمرکز است. و جنس هم که حتماً معاملهای 50/50 است. یعنی نیمی از دنیا مونث هستند و نیم دیگری از دنیا مذکر. بله، اینگونه سر و ته قضیه به هم آمد و هیچ مورد مشکوکی هم مشاهده نگردید!
اما دست نگه دارید، واقعیت چنین نیست.
چنین ذهنیتی – که همه انسانها یا مذکر به دنیا آمدهاند و یا مونث، و هیچ جنس دیگری بین این دو حالت وجود ندارد – منشأ ظلم و سرکوب، و درد و رنج عظیمی است که علیه افراد اینترسکس روا داشته میشود.
واقعیت این است که جنس بیولوژیکی هم روی یک طیف قرار دارد. اما آنهایی که «به شیوه قابل قبولی» در قالبهای باینری که به دست خود ما ساخته شدهاند نمیگنجند، بهطرز خشونت باری مجبور میشوند که بدون رضایت قلبی با انجام عمل جراحی تهاجمی خود را با قالبهای ساختگی ما منطبق کنند.
لازم است از پذیرش و تایید باینریانگاری مرد/زن و مذکر/مونث دست برداریم. این تفکر نه تنها به افراد ترنسجندر آسیب میرساند، بلکه افراد اینترسکس را نیز از گزند خود مصون نگه نمیدارد. این تفکر هیچگونه تنوع انسانی را مجاز نمیداند. و وقتی که ما چنین قوانین سفت و سختی درست میکنیم، عملاً داریم به تمامی افرادی که با این قوانین و چهارچوبهای ساختگی منطبق نیستند آسیب میرسانیم.
وقتی میآییم دنیا را به دو نیمه تقسیم میکنیم، در حقیقت داریم این پیام را میرسانیم که تنها دو حالت برای زیستن وجود دارد. دو روش برای جنسیت داشتن، و دو روش برای جنس داشتن.
اگر هدفتان این است که با بیان جمله «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» به برابری جنسیتی دست یابید، چرا به این موضوع توجه نمیکنید که این جمله دارد به سرکوبهای جنس/جنسیتمحوری دامن میزند که علیه گروههای به حاشیه رانده شده روا داشته میشود؟
افراد اینترسکس از جمله سرسختترین افرادی هستند که میشناسم. شاید آنها نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل ندهند، اما آنها هم به حساب میآیند. زندگی و جان آنها مهم است. کشمکشهایشان نیازمند توجه است.
و هر نوع مانترای به اصطلاح «قدرت بخشی» که این افراد را بیش از پیش به حاشیه براند، کمکی به برقراری عدالت اجتماعی نمیکند – بلکه در اصل به شیوه خودمحورانهای منافع یک گروه را به قیمت پایمال شدن حقوق گروههای دیگر دنبال میکند.
شما را نمیدانم، اما من بشخصه هیچ علاقهای ندارم که به قیمت احقاق «حقوق زنان»، حقوق افراد اینترسکس را پایمال کنم.
🔳4. این جمله زنان را بهسان جمعیتی کاملاً یکپارچه فرض میکند
وقتی درمورد این مقاله با زنان صحبت میکردم، بیشترین شکایتی که دربارهاش صحبت کردیم این بود که جمله «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» به این دلیل جمله مشکلسازی است که میآید همه زنان را با هم جمع میبندد – گویی همه زنان دنیا با مسائل و مشکلات یکسانی دست و پنجه نرم میکنند و یک تجربه واحد را از سر میگذرانند.
اینجاست که اینترسکشنالیتی دوباره پا به میدان میگذارد.
حتی اگر در واقعیت هم واقعا نیمی از جمعیت دنیا خود را زن هویتیابی میکردند نیز، همچنان این جمله در احقاق حقوق زنان بسیار ناتوان مینمود.
عواملی نظیر نژاد، معلولیت، سایز بدن، طبقه اجتماعی، سکشوالیتی، هویت جنسیتی، حق شهروندی، ملیت، و … همه و همه دست به دست هم داده و آنچه که زنان از قدرت، امتیازهای اجتماعی، و سرکوب تجربه میکنند را شکل میدهد.
هر چند که احساسی که در پس این جمله نهفته، احساس قدرتمندی است – ببین چه تعداد زن در دنیا وجود دارد، تو نمیتوانی قدرت و احترام ما را نادیده انگاری! – اما حقیقتاً این جمله بهشدت سادهانگارانه است. چیزی به عنوان تجربه جهانی زن بودن حتی وجود خارجی ندارد.
و وقتی که ما میخواهیم عدالت جنسیتی را برقرار کنیم، لازم است کلاممان را نیز به شیوهای قالببندی کنیم تا بتوانیم حتی به حاشیه رانده شدهترین اقشار جامعه را نیز بالا کشیده و قدرتمند سازیم.
به عنوان مثال، اغلب تصور میشود که میل به مادر بودن وجه مشترک همه زنان جهان است – اما حقیقت این است که میدانیم بسیاری از زنان به انتخاب خودشان نمیخواهند بچهدار شوند، یا نمیتوانند بچهدار شوند، یا حتی بچهدار شدن را به عنوان بخش قابل توجهی از هویت خود نمیدانند.
یا مثلا سیکل قاعدگی اغلب به عنوان ویژگی منحصربهفرد منتسب به زنان برشمرده میشود، اما حقیقت این است که زنان ترنسجندر چنین تجربهای ندارند، بسیاری از مردان ترنسجندر و افراد غیرباینری چنین تجربهای دارند، و بسیاری از زنان سیسجندر نیز به دلایل مختلفی پریود نمیشوند (یا پریود نامنظمی دارند).
بهسادگی میتوانید متوجه شوید که زنان بیش از آن که مثل و مانند هم باشند، متنوع و متفاوتاند – اما معنایش این نیست که نمیتوانند با همه تفاوتهایشان متحد گردیده و یکصدا به مقابله با مردسالاری به پا خیزند.
زن بودن – و در حالت کلی، داشتن یا نداشتن جنسیت – بسیار فراتر از هویتی خشک و خالی است که هر کسی بتواند به شیوه یکسانی آن را درک نموده و آن را به خود نسبت دهد. جنبههای مختلف هویتهای ما آن چه را که ما به عنوان افرادی جنسیتدار/بیجنسیت در این دنیا تجربه میکنیم شکل میدهند.
صرفاً به این دلیل که خودمان را با عناوین مشابهی هویتیابی میکنیم، ضرورتاً به این معنا نیست که تجربیات مشابه یا یکسانی داشته باشیم. و آگاهی از این تفاوتها موضوع مهمی است.
وقتی میخواهیم درباره دفاع از حقوق زنان (یا هر گروه به حاشیه رانده شده دیگری) صحبت کنیم، بدونشک لازم است از شرایط منحصربهفرد همه اعضای آن قشر آگاه باشیم – چرا که اگر جنبش ما اینترسکشنال نباشد، به هیچ دردی نمیخورد.
و اگر ادبیاتی که برای قدرتبخشی به زنان به کار میبریم نیز اینترسکشنال نباشد، متاسفانه آن هم به هیچ دردی نمیخورد.
🔳5. چون برابریخواهی اصلاً نباید وابسته به تعداد باشد
در اینجا میخواهم یکی از دلایلی که بیشتر از هر دلیل دیگری باعث میشود تا از این جمله متنفر باشم را بیان کنم: عزت و احترام، استقلال، و حق و حقوق گروههای به حاشیه رانده شده به هیچ عنوان نباید در گرو بزرگی یا کوچکی این گروهها باشد.
عدالت اجتماعی رقابتی با محوریت شهرت و محبوبیت نیست، بنابراین نباید هم با این موضوع اینگونه برخورد شود.
حق و حقوق زنان باید به رسمیت شمرده شود، نه بهخاطر اینکه درصد زیادی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند، بلکه به این دلیل که انسانند. تمام!
در خصوص افراد ترنسجندر نیز، از این حقیقت آگاهم که ما درصد کمتری از جمعیت دنیا را به خود اختصاص دادهایم. میدانم که بسیاری از افراد در تمام عمرشان تا به حال با فردی مثل من برخورد نداشتهاند.
میدانم که حتی والدین خودم، هنوز برای درک و پذیرش من در کشمکش هستند. میدانم که وقتی در جامعه حضور پیدا میکنم، در چشم بسیاری از افراد آدم عجیب و غریبی به نظر میآیم.
من نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل ندادهام. میدانم که در بیشتر مناطق، حتی به چشم هم نمیآیم. اما همه اینها باعث نمیشود که کمتر از دیگران شایسته برخورداری از حق و حقوق انسانیام باشم، باعث نمیشود که کمتر از دیگران اهمیت داشته باشم، و باعث نمیشود که کشمکشهایم کمتر از دیگران واقعی و معتبر باشد.
من از پیامی که در پس جمله «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» نهفته است، بیزارم. چون به من این مفهوم را میرساند که چون جامعه من به اندازه کافی بزرگ نیست، جنگیدن برای احقاق حقوق افراد ترنسجندری چون من در اولویت پایینتری قرار داشته یا آنقدرها مهم نیست.
هر جامعه به حاشیه رانده شدهای مهم است، صرفنظر از اینکه چه تعداد جمعیت داشته باشد.
و به عقیده من، اگر ما از ادبیاتی استفاده میکنیم که مفهومی جز این را میرساند، لازم است برداشت خود از «عدالت» و احساس محق بودن خودمان را دوباره ارزیابی کنیم. ما بهتر از اینها میتوانیم عمل کنیم. و واقعاً هم لازم است بهتر از اینها عمل کنیم.
***
نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که: وقتی جنبشی را شکل میدهیم، حائز اهمیت است که از ادبیاتی استفاده کنیم که بازتابکننده ارزشهایمان باشد. و خلاصهٔ کلام این مقاله هم این است که لازم است نسبت به ادبیات و کلماتی که به کار میبریم توجه ویژهای داشته باشیم – چون کلماتی که به کار میبریم معنیدار هستند.
افرادی مثل من – که فردی ترنس و جندرکوئیر هستم – «نیمی» از جمعیت دنیا را تشکیل ندادهاند. اما هر چقدر هم که درصد کمی از جمعیت دنیا را تشکیل داده باشیم، تجربیات ما هم حائز اهمیت هستند.
بسیاری از زنانی که در زندگیام حضور دارند از جمله سرسختترین مدافعان حقوق من هستند، و من هم میخواهم متقابلاً مدافع حقوق آنها باشم – میدانم که وقتی دست در دست هم با هم همکاری میکنیم، قویتر میشویم.
اما ادبیاتی که به کار میبریم نیز لازم است بازتابکننده تعهدی باشد که نسبت به یکدیگر داریم، تا بتوانیم با هم در جهت برچیدن ظلم و تبعیض گام برداریم.
اگر ما میخواهیم با ظلم و سرکوب سیستمیک مقابله کنیم، نمیتوانیم برای احقاق حقوق عدهای تلاش نموده و در عین حال به عدهای دیگر آسیب برسانیم.
به همین دلیل است که فکر میکنم بررسی کردن ادبیاتی که به کار میبریم موضوع بسیار مهمی است – چون ادبیات ما معرف خود ما و برداشتی است که از مفهوم عدالت داریم.
و به عقیده من، جمله «زنان نیمی از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند» بازتابکننده جنبشی است که فکر نمیکنم فمینیستها بخواهند نقشی در آن ایفا کنند.
ما میتوانیم بهتر از اینکه بخواهیم به 50/50 درصدهای بیمعنی متوسل شویم که فاقد دقت و فراگیری لازم هستند، عمل کنیم. ما میتوانیم بهتر از اینکه بخواهیم بهاصطلاح «آمارهایی» را به کار ببریم که اقلیتهای جنسی و جنسیتی را از دایره خارج میکند، عمل کنیم. و ما قطعاً میتوانیم بهتر از اینکه بخواهیم جملهای را به کار ببریم که به سیستم باینریانگاری سرکوبگر دامن میزند، عمل کنیم.
این جمله نه تنها به زنان آسیب میرساند، بلکه آسیب خود را متوجه افرادی با جنسیتهای مختلف نیز میکند – و هدف فمینیسم دامن زدن به این نوع آسیبها نیست.
اگر میخواهیم برای احقاق حقوق زنان تلاش کنیم، بیاییم کارمان را با محترم شمردن و عزتمندی شروع کنیم، نه با به حاشیه راندن و حذف کردن.
مترجم: سعید.ش
🌐منبع: هلپترنسسنتر – شبکه اطلاعرسانی ترنسجندر و ترنزیشن
https://helptranscenter.org
Copyright © 2020 سعید.ش https://helptranscenter.org هلپترنسسنتر – شبکه اطلاعرسانی ترنسجندر و ترنزیشن All Rights Reserved.