MentalIllness-optimized
Source

افراد ترنسی که از بیماری‌های روانی رنج می‌برند در مسیر ترنزیشن خود با چه موانعی مواجه می‌شوند؟

مترجم: سعید.ش

⚠️هشدار: در این مقاله به خودکشی اشاره شده است.

درمانگرم به من گفت: «فکر می‌کنم بهتر است فعلاً دست نگه داریم تا حالت کمی بهتر شود.»

قلبم ایستاد. در حالت بهت‌زده‌ای در سکوت نشسته بودم.

این سومین باری بود که با درخواست من برای انجام جراحی بالاتنه مخالفت می‌شد – عملی که به‌شدت به آن نیاز داشتم؛ اما به‌خاطر این‌که از بیماری روانی رنج می‌برم، برای کسب اجازه دسترسی به این عمل باید کشمکش‌های بسیاری را تحمل کنم.

این کشمکشی بود که به عنوان فرد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برد، به‌خوبی می‌شناختمش – کشمکشی که بسیاری از دوستان ترنسجندرم تا به حال حتی به گوششان نخورده بود.

فمینیسم اینترسکشنال به ما می‌آموزد که جنبه‌های مختلف هویت ما، روی تجربیات زیستهٔ ما تاثیر می‌گذارند – به‌خصوص اگر این جنبه‌ها به قدرت و امتیازهای اجتماعی مرتبط باشند.

این مسئله برای منی که ترنسجندر و سفیدپوست هستم نیز صادق است، چون به دلیل امتیازهای اجتماعی سفیدپوست بودنم با نژادپرستی مواجه نمی‌شوم. فکر می‌کنم واقعاً مهم است که از تاثیراتی که امتیازهای ما روی زندگی‌مان اعمال می‌کنند آگاه باشیم، چون مثلاً با آگاهی از امتیازهای اجتماعی مربوط به سفیدپوست بودنمان می‌توانیم حامی بهتری برای افراد رنگین‌پوست باشیم.

دلم می‌خواست به عنوان فرد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برد، مقاله‌ای در این زمینه بنویسم؛ من به‌خاطر همین موضوع با موانعی مواجه شدم که فکر دیگر افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج نمی‌برند را به‌ندرت به خود مشغول می‌کند.

من به خاطر بیماری‌های روانی‌ام ناچارم که هر روز و هر روز برای کسب اجازه دسترسی به خدمات پزشکی مورد نیازم و تایید صلاحیتم بدین‌منظور تقلا کنم – و اینها مسائلی هستند که بسیاری از افراد ترنس نوروتیپیکال اصلاً لازم نیست به این شیوه با آنها دست‌وپنجه نرم کنند.

اگر می‌خواهیم زمینه رشد و پیشرفت را برای همه افراد ترنس فراهم کنیم و اینگونه نباشیم که فقط تعدادی از افراد ترنس را گلچین نموده و صدایشان را به گوش مردم برسانیم، لازم است از پیچیدگی‌های زندگی همه افراد ترنس آگاهی کافی داشته باشیم – که یکی از ضروریات رویکرد اینترسکشنال است.

اگر از پیچیدگی کشمکش‌های افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند آگاهی پیدا کنید، مطمئن هستم که غافلگیر می‌شوید.

در ادامه مقاله به سه مانعی اشاره می‌کنم که هرگز انتظارشان را نداشتم، و توضیح می‌دهم که چطور ناچار شدم با پیامدهای هریک از این موانع دست‌وپنجه نرم کنم.

🔳1. پزشکان برای دسترسی من به هورمون مانع‌تراشی کردند

اولین باری که به‌خاطر بیماری روانی‌ام بستری شده بودم، روانپزشک به من گفت: «بهتر نیست مصرف تستسترون را متوقف کنی؟»

من مات و مبهوت شده بودم.

حالا دیگر به جای این که داروهای هورمونی‌ام را به عنوان بخشی ضروری از پروسه مراقبت از من به عنوان فردی ترنسجندر به حساب آورند، آنها را گزینه‌ای «اختیاری» در نظر گرفته بودند. وقتی به آنها گفتم که تستسترون برای من گزینه‌ای اختیاری نیست و اگر مصرفش را متوقف کنم اوضاع نه تنها بهتر نمی‌شود، بلکه از این بدتر می‌شود، به نظر نمی‌رسید کسی حرفم را باور کند.

همان روز وقتی برای دریافت داروهایم به ایستگاه پرستاری مراجعه کردم، متوجه شدم که تستسترون بین داروهایم نیست.

پرستار از من پرسید: «احتیاجش داری؟ فکر نمی‌کنم چنین دارویی داشته باشیم.»

خشمگین شده بودم، باید از حقم دفاع می‌کردم – از آنها درخوست کردم که تستسترون را برایم فراهم کنند و حتی تهدیدشان کردم که قانوناً از آنها شکایت می‌کنم. پارتنرم با پزشکی که تجویز داروهای هورمونی‌ام را برعهده داشت تماس گرفت، و وی با حالت ناامیدانه‌ای پاسخ داد: «اگر آنها داروهای هورمونی را در اختیار سَم قرار ندادند، فکر نمی‌کنم کمک بیشتری از دست من ساخته باشد.»

نهایتاً روز بعد تستسترونم را دریافت کردم، علارغم این‌که پزشک‌ها و پرستارها مرا از مصرف آن منع کرده بودند. وقتی این صحنه را جلوی چشمانم دیدم که علارغم میلی شخصی‌ام در بیمارستان بستری شده و کادر بیمارستان که کوچکترین آگاهی از طرز برخورد صحیح با افراد ترنس نداشتند، داروهای هورمونی‌ام را به چشم گزینه‌ای اختیاری می‌نگریستند، ترس و وحشت سراپای وجودم را فرا گرفت.

در تمام عمرم اینطور احساس دست‌وپابستگی نکرده بودم.

وقتی متوجه شدم که بسیاری از افراد ترنس دیگری که آنها هم از بیماری روانی رنج می‌برند، تجربیاتی مشابه با این مسئله داشته‌اند، واقعاً حیرت‌زده شدم. وقتی شروع کردم و به‌صورت عمومی در این زمینه مطلب نوشتم، به‌سرعت متوجه شدم که من تنها فرد ترنسی نبوده‌ام که چنین تجربیاتی را از سر گذرانده است.

بستری شدن در بیمارستان روانپزشکی به معنای ایجاد حالت ثبات و پایداری روانی در شما با انجام مراقبت‌های شایسته و همدلانه است. اما تجربه‌ای که من به عنوان فردی ترنسجندر داشتم به من آموخت که حتی فضاهای به اصطلاح «امن» هم به شیوه‌هایی که حتی به ذهنمان خطور نمی‌کند، دوباره به ما آسیب می‌رسانند.

درست است که بسیاری از افراد ترنسجندر برای دسترسی به داروهای هورمونی با سختی‌ها و کشمکش‌هایی مواجه می‌شوند، اما این سختی‌ها و کشمکش‌ها برای افراد ترنسی که از بیماری‌های روانی رنج می‌برند دوچندان است، چون پزشکان ما را به چشم افرادی می‌نگرند که به اندازه کافی قابل اعتماد نبوده و قادر نیستیم نیازهایمان را به درستی تشخیص دهیم.

این رویکرد اصلاً قابل قبول نیست، با این حال در بیشتر اوقات به افراد ترنسی که از بیماری‌های روانی رنج می‌برند تحمیل می‌گردد.

🔳2. اجازه دسترسی به عمل جراحی به من داده نمی‌شد

بر کسی پوشیده نیست که ترنزیشن پزشکی برای بعضی از افراد ترنسجندر – مثل من – جزء ضروریات زندگی است، و وقتی اجازه دسترسی به مراقبتی که نیاز داریم را پیدا می‌کنیم، اغلب پیامدهای بسیار مثبتی را در بهبود سلامت روان خود تجربه می‌کنیم.

و حتی با وجود این‌که بیشتر پزشکان چنین رویکردی را نسبت به مراجعه‌کنندگان خود در پیش می‌گیرند، من به‌خاطر بیماری روانی‌ام همچنان دارم برای دسترسی به عمل جراحی با کشمکش‌هایی دست‌وپنجه نرم می‌کنم.

این موقعیت برای افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج میبرد، شرایطی با احتمال باخت قطعی ایجاد می‌کند، به این صورت که پزشکان از ما می‌خواهند که ابتدا از ثبات روانی منطقی برخوردار بوده و بعد به عمل جراحی دسترسی پیدا کنیم. اما بسیاری از ما تا به عمل جراحی دسترسی پیدا نکنیم نمی‌توانیم به ثبات روانی منطقی برسیم.

ترس پزشکان از این است که اگر وضعیت سلامت روان ما بسیار وخیم باشد، قادر نخواهیم بود بعد از عمل جراحی از خودمان مراقبت کنیم، یا استرس ناشی از انجام عمل سنگین باعث می‌شود تا وضعیت مشکلات روانی ما وخیم‌تر گردیده و دچار فروپاشی روانی شویم.

درست است که اینها نگرانی‌هایی منطقی هستند، اما پزشکانی که بیش از حد محتاط هستند براساس همین نگرانی‌ها به افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند اجازه نمی‌دهند تا آزادانه درمورد بدن خود تصمیم‌گیری کنند، و با این کار خود باعث می‌شوند تا ما افراد ترنس در برزخی تحمل‌ناپذیر گرفتار شویم و ماه‌ها یا حتی سال‌ها قادر به دسترسی به جراحی‌هایی که برای بهبود سلامت روان خود به آنها نیاز داریم نباشیم.

یکی از دوستانم که با اسکیزوفرنی و ملال جنسیتی دست به گریبان بود به من گفت که از این می‌ترسد که هرگز نتواند اجازه عمل کردن را دریافت کند، چون پزشکان نسبت به او اطمینان کافی نداشتند که از توانایی لازم برای تشخیص خواسته‌ها و تحمل شرایط بعد از عملش برخوردار باشد، و از همین رو مدت‌ها مانع دسترسی او به عمل جراحی شده بودند.

دسترسی به عمل جراحی می‌تواند چالش بسیار بزرگی برای هر فرد ترنسجندری باشد – اما شرایط برای افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند به طرز چشمگیری دشوارتر است، چون ما را به‌خاطر بیماری‌های روانی آنقدری «واقع‌بین» نمی‌دانند که تعیین نیازها و اولویت‌هایمان را به دست خودمان بسپارند.

و حالا می‌دانید بدترین قسمت ماجرا چیست؟

این کار باعث می‌شود تا افراد ترنس درمورد سلامت روان خود به پزشکان دروغ بگویند، یا اصلاً برای درمان بیماری روانی خود به پزشک مراجعه نکنند، چون از این می‌ترسند که این مسئله موانعی را بر سر راه ترنزیشن‌شان ایجاد کند.

به عنوان مثال، اخیراً یکی از خوانندگان وبلاگم به من پیام داد و گفت که به‌شدت نیازمند داروهای ضدافسردگی است، اما از این می‌ترسد که اگر برای دریافت این داروها اقدام کند، اجازه دسترسی به عمل جراحی به او داده نشود.

این مسئله به‌شدت خطرناک است. ما داریم روی سلامت روان خودمان قمار بزرگی می‌کنیم – که با هدف اصلی‌مان برای شروع روند ترنزیشن در تضاد است.

🔳3. پزشکان تحقیقات کافی برای کمک به من در اختیار نداشتند – چون چنین تحقیقاتی اصلاً صورت نگرفته بود

وقتی مصرف تستسترون باعث ریزش موی شدید در من شد، پزشک برایم داروی فیناستراید (که با نام پروسکار/پروپشیا نیز شناخته می‌شود) تجویز نمود تا مشکل ریزش موهایم برطرف شود.

مدت زیادی از مصرف داروی فیناستراید نگذشته بود که دچار افسردگی عمیق و تفکرات خودکشی شدم – به‌طوری‌که برای اولین بار در بیمارستان روانپزشکی بستری شدم.

موقعی که در بیمارستان بستری بودم داروی فیناستراید را مصرف نمی‌کردم، چون پرستارها این دارو را در اختیارم قرار نداده بودند. مدت کوتاهی بعد از توقف مصرف داروی فیناستراید، به طرز شگفت‌انگیزی افسردگی‌ام کاملاً برطرف شد.

من با خودم فکر می‌کردم که حتماً داروهای روانپزشکی جدیدی که مصرف کرده‌ام اثر کرده و حالم را بهتر کرده‌اند.

چند ماه بعد وقتی دوباره روند ریزش موهایم شدت گرفته بود، دوباره مصرف داروی فیناستراید را شروع کردم.

بعد از مدت کوتاهی، درست مثل دفعه قبل، دچار افسردگی عمیق و متعاقباً تفکرات خودکشی شدم – و برای بار دوم در بیمارستان روانپزشکی بستری شدم. این بار داروی فیناستراید را در بیماستان در اختیارم می‌گذاشتند، و وقتی که از بیمارستان مرخص شدم نیز، همچنان ناامید و افسرده بودم.

همان موقع بود که با خودم فکر کردم: نکند فیناستراید روی تعادل هورمونی‌ام اثر گذاشته و باعث بروز چنین مسائلی شده است؟ به همین دلیل خودسرانه مصرف فیناستراید را متوقف کردم، و به گونه‌ای که باعث شگفت‌زدگی پزشکانم شد، در عرض چند روز از افسردگی و تفکرات خودکشی رهایی یافتم.

روانپزشکانم از این‌که می‌دیدند با توقف مصرف داروی فیناستراید اینقدر سریع بهبود پیدا کرده‌ام بهت‌زده شده بودند.

و پزشکی که تجویز هورمون‌هایم را برعهده داشت پذیرفت که چون این دارو معمولاً برای مردان سیسجندر تجویز می‌شود، تحقیقات کافی در زمینه تاثیراتی که ممکن است روی افراد ترنس – به‌خصوص در افراد ترنسی که پیشینه بیماری روانی داشته‌اند – اعمال کند، صورت نگرفته است.

با وجود این‌که پزشکم تا به حال درمورد این عارضه چیزی نشنیده بود، قبول کرد که فیناستراید با بدن من سازگار نبوده است. او به من گفت «من به حرفت باور دارم.»

و او دلیل خوبی هم برای باور کردن من داشت. بعداً متوجه شدم که اتفاقاً تحقیقی در زمینه ارتباط تفکرات خودکشی و افسردگی با مصرف فیناستراید صورت گرفته است، و افراد دیگری هم بوده‌اند که مثل من داروی فیناستراید را مصرف کرده و به دنبال جوابی برای ارتباط فیناستراید با افسردگی می‌گشتند، حتی از کمپانی سازنده این دارو شکایت کرده بودند که چرا افسردگی را به عنوان یکی از عوارض جانبی بالقوه فیناستراید ذکر نکرده است.

با این حال جای تعجب نیست که این تحقیق هم روی مردان سیسجندر صورت گرفته بود.

ما واقعاً نمی‌دانیم که داروی فیناستراید برای افراد ترنس، مخصوصاً افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند و در وضعیت آسیب‌پذیرتری قرار دارند، چه خطراتی می‌تواند داشته باشد.

پزشکان من هرگز به ذهنشان خطور نکرده بود که شاید تاثیر فیناستراید بر هورمون‌هایم، روی سلامت روانم نیز تاثیر بگذارد. و به‌خاطر این‌که در این زمینه هیچ تحقیقی روی افرادی مثل من صورت نگرفته بود، مجبور شدم دو بار در بیمارستان روانپزشکی بستری شوم و صورت‌حساب بیمارستان بپردازم و آسیب ببینم، که شاید اصلاً ضرورتی نداشت.

بعد از این ماجرا، پزشکانم یک‌صدا از من خواستند که دیگر هرگز داروی فیناستراید مصرف نکنم.

بسیار هم عالی؛ اما تکلیف افراد ترنسجندر بی‌شمار دیگری (مخصوصاً آنهایی که پیشینه بیماری روانی داشته‌اند) چه می‌شود که همچنان داروی فیناستراید برایشان تجویز می‌شود؟

ما بدون در اختیار داشتن تحقیقات کافی هرگز نمی‌توانیم ریسک‌های داروها را باقطعیت بیان کنیم – در نتیجه افراد ترنس، خصوصاً آنهایی که بیشتر از دیگران در معرض خطر بیماری‌های روانی قرار دارند، همچنان به مصرف داروهایی مثل فیناستراید ادامه می‌دهند بدون این‌که از ریسک‌های این داروها آگاهی کافی داشته باشند.

داروهای هورمونی و روانپزشکی بسیار پیچیده هستند، و ما تحقیقات بسیار اندکی در زمینه نحوه برخورد با افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند در اختیار داریم.

از همین رو مراقبت‌هایی که دریافت می‌کنیم حالت ازهم‌گسیخته به خود می‌گیرد – چون به تداخلات دارویی پیچیده بین داروهای هورمونی و بیماری‌های روانی توجهی نمی‌شود.

من پزشک نیستم، اما وقتی می‌بینم هیچ پروتکل جامعی برای مراقبت شایسته از افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند وجود ندارد، وحشت سراپای وجودم را فرا می‌گیرد. ما ممکن است مورد مراقبت کافی قرار نگیریم یا به شیوه‌ای مورد مراقبت قرار گیریم که جانمان را به‌خطر اندازد.

***

من هر روزه ایمیل‌ها و پیام‌های بسیاری را از سرتاسر دنیا از سوی افراد ترنسی که از بیماری‌های روانی رنج می‌برند دریافت می‌کنم که از من می‌پرسند که اگر پروسه ترنزیشن خود را آغاز کنند ممکن است با چه موانع و مشکلاتی مواجه شوند.

من نمی‌توانم به این پرسش باقطعیت پاسخ بدهم.

اولاً همه ما با هم بسیار متفاوت هستیم، و واکنشی که نسبت به هورمون‌ها و داروها نشان می‌دهیم نیز منحصربه‌فرد خودمان است. ثانیاً امکان دسترسی به خدمات پزشکی مناسب بسته به موقعیت جغرافیایی افراد بسیار متفاوت است. و راستش را بخواهید، از روی تحقیقات بسیار اندکی که در این زمینه صورت گرفته هم کمک چندانی برنمی‌آید.

اما یک چیز را بااطمینان می‌دانم: ما با چالش‌ها و ریسک‌های بالقوه‌ای مواجه می‌شویم که به اندازه کافی مورد مطالعه قرار نگرفته‌اند، و ما جامعه‌ای هستیم که به طرز حیرت‌آوری از کمبود خدمات و امکانات رنج می‌بریم.

من فقط می‌توانم طبق تجربیات شخصی‌ام بگویم که این واقعیت ترسناک و ناعادلانه‌ای است که پزشکان ما اغلب از مشکلاتی که برای ما پیش می‌آیند بی‌اطلاع هستند. در این شرایط ناچاراً باید خودمان مدافع حقوق خودمان باشیم، که موقعیت دشوار و ترسناکی است.

و من به عنوان یک فمینیست، باور دارم که لیاقت ما بسیار بیشتر از اینهاست.

اگر می‌خواهیم از جامعه ترنسجندر حمایت کنیم، دیگر وقت آن فرا رسیده که رویکردی اینترسکشنال در پیش گیریم و مدافع حقوق آسیب‌پذیرترین افراد این قشر – از جمله افراد ترنسی که از بیماری روانی رنج می‌برند – باشیم.

مترجم: سعید.ش
🌐منبع: هلپ‌ترنس‌سنتر – شبکه اطلاع‌رسانی ترنسجندر و ترنزیشن
https://helptranscenter.org

مرجع

Copyright © 2020 سعید.ش https://helptranscenter.org هلپ‌ترنس‌سنتر – شبکه اطلاع‌رسانی ترنسجندر و ترنزیشن All Rights Reserved.