
داستان لورا؛ یک زن ترنس اتیستیک
مترجم: سعید.ش
طی بیست سال نخست زندگیام، بهشدت تنها و منزوی بودم. خانوادهای دوستداشتنی داشتم و افراد بسیاری دوروبرم بودند، اما من واقعاً نمیتوانستم ارتباط معنیداری با بیشتر دوروبریهایم برقرار کنم.
مرا به عنوان بچهای مؤدب و حرفگوشکن میشناختند، اما متفاوت بودن از من انرژی بسیاری میگرفت. بزرگترها به من میگفتند غیرعادی، و بچهها میگفتند عجیبوغریب. ولی خودم فکر میکردم که فردی شکستخوردهام.
اسم من لورا است، 27 ساله هستم، و اواخر دوره نوجوانیام تشخیص اتیسم گرفتم. به عنوان زنی ترنس آشکارسازی نموده، و خود را لزبین هویتیابی کردهام.
این چند سال پرماجراترین سالهای زندگیام بودند، و باعث شدند تا شادمانی را در زندگیام بیابم. اما مسیری که برای رسیدن به شادمانی پیمودم، مسیری طولانی و پرفرازونشیب، و مملوء از فرصتهای از دست رفته بود تا بدانم که چه کسی هستم.
خوب، شاید میپرسید که چطور نزدیک 20 سال از زندگیام را سپری کردم بدون این که از گی بودن، اتیستیک بودن، و زن ترنس بودنم آگاهی پیدا کنم؟
پاسخ کوتاهی که میتوانم بیان کنم این است که بزرگسالانی که اطرافم بودند بسیاری از نشانههای مرا نادیده میگرفتند، و خود من هم بسیاری از نشانههایی را که آمادگی رویارویی با آنها را نداشتم نادیده میگرفتم.
موقعی که سنوسال خیلی کمی داشتم، واضح بود که کمی متفاوت هستم.
من اینگونه بودم که تا قبل از این که دستهایم را به شیوهای ریتمیک به هم فشار نمیدادم خوابم نمیبرد؛ موقعی که راه میرفتم، بعد از هر سه قدمی که برمیداشتم صداهای بوقمانند تکراری و عجیبی از خودم تولید میکردم؛ نمیتوانستم غذاهای متنوعی میل کنم؛ و اگر برنامه و روتین زندگیام تغییر میکرد، به سرعت پریشان میشدم.
موقعی که مدرسه را شروع کردم، به افرادی که سنجشگر نیازهای ویژه کودکان بودند مراجعه کرده و آنها نتیجه گرفته بودند که هیچ مشکلی ندارم.
سالهای اولی که مدرسه میرفتم، از روتینهای بسیاری پیروی میکردم، قوانین را محترم میشمردم، روزهایم قابل پیشبینی بود، و خلاصه در محیط و شرایطی بودم که بهترین بازدهی را داشتم.
آنها متوجه هیچ اشکالی در رفتار من نمیشدند – همین که بچه دردسرسازی نبودم، آنها هم دیگر نیازی نمیدیدند که بخواهند بیش از این در رفتارم دقیق شوند.
مشکلات من از وقتی شروع شد که پا به دوره نوجوانی گذاشتم. مدرسه برایم به جایی بدون روتین و نظم مشخص تبدیل شده بود. کلاسهایمان را طبق برنامهای چیده بودند که هم مدت زمان تدریس، هم اتاقی که کلاس آنجا برگزار میشد، و هم چیدمان صندلیها هر هفته تغییر میکرد. با تکالیف درسیام به مشکل برخورده بودم، چون هیچ ساختار مشخص و پیشبینی شدهای نداشتند.
به ناگهان زندگیام روتین و ساختار پیشبینی شدهاش را از دست داده بود، و علائم اتیسم که تلاش کرده بودم بهنحوی آنها را تحت کنترل خود درآورم، از کنترل من خارج گردیده و به شیوه انتقامجویانهای خود را نمایان ساخته بود.
درمورد ترنس بودنم نیز؛ میدانستم که زیستن به عنوان یک مرد چیزی نیست که واقعیت وجودی من باشد. اما با توجه به این که در رسانهها هیچ تصویر مثبت یا دقیقی از افراد ترنس ندیده بودم، نمیدانستم که برای احساسی که دارم نامی وجود دارد.

اوضاع زندگیام به همین منوال پیش میرفت تا اینکه به سن بلوغ رسیدم، و تستسترونی که از بدنم ترشح میشد تغییراتی را در جسمم پدید آورد، و آنجا بود که متوجه شدم اشکالی وجود دارد.
البته میدانم که شاید دوره بلوغ برای همه افراد ناراحتکننده و عجیب باشد، اما من میدانستم که اشکالی منحصراً درمورد تجربه خود من وجود دارد.
همینطور که موهای صورتم رشد میکرد و صدایم بمتر میشد، احساس میکردم دارم به فردی غریبه، یا هیولایی که نمیشناختمش، یا کسی که دلم نمیخواست باشم تبدیل میشوم.
این تغییرات شروع دورانی بود که متوجه شدم چیزی که به مدت طولانی نسبت به آن شک و تردید داشتم کاملاً واقعی بود، و واقعیت این بود که من نمیتوانستم به عنوان یک مرد زندگی کنم.
درمورد لزبین بودنم نیز؛ همیشه میدانستم که نسبت به زنان کشش دارم، اما کششی که نسبت به زنان در خود احساس میکردم کمی اشتباه به نظرم میآمد، و نمیتوانستم چراییاش را متوجه شوم.
موقعی که به عنوان فردی ترنس آشکارسازی کردم، چرایی این موضوع را نیز دریافتم. من همیشه میدانستم که نسبت به چه افرادی کشش عاطفی دارم، فقط نمیدانستم به عنوان چه کسی باید به این افراد کشش عاطفی داشته باشم.
به عنوان یک زن ترنس اتیستیک و گی، مدتهای مدیدی فکر میکردم که از لحاظ آماری دچار مسائل نادری هستم.
تخمین زده میشود که از هر 100 نفر حدودا یک نفر اتیستیک، و از هر 300 نفر نیز حدوداً یک نفر ترنسجندر باشد.
من فکر میکردم باید این درصدهای کوچک را در هم ضرب کنم تا به آمار افرادی که هم ترنس هستند و هم روی طیف اتیسم قرار دارند، پی ببرم. اما بعداً فهمیدم که روشش اینگونه نیست.
در مقالهای در وبسایت Spectrum آمده بود که: «8 الی 10 درصد از کودکان و نوجوانانی که به کلینیکهای جنسیت در سراسر دنیا مراجعه میکنند، ضوابط تشخیصی اتیسم را نیز دارند.»
از لحاظ آماری، معنایش این است که افراد ترنس احتمالش بیشتر است که تشخیص اتیسم را نیز بگیرند، و همینطور برعکس؛ و ارتباط این دو مقوله به اندازهای قوی است که اثبات میکند همپوشانی این دو مقوله به طرز شگفتآوری رایج است.
به عنوان فردی ترنس و اتیستیک، میتوانم بگویم که این همپوشانی آماری را هیچ پزشکی برای من توضیح نداد، و همین باعث شد تا سالها با کشمکشهایی که خاص این نوع همپوشانی هستند دستوپنجه نرم کنم.
برای من خیلی سخت بود که صورتم را کامل اصلاح کنم یا آرایش کنم، چون پوست حساسی داشتم. برای من سخت بود که در مناسبتهای LGBTQ مثل مثلا رژه افتخار یا کلوبهای شبانه شرکت کنم، چون تعداد زیاد افراد، صداهای بلند، و نورهای شدید مرا پریشان میساخت. و برای من سخت بود که آداب و معاشرت زنانه را فرا گیرم، چون نمیتوانستم بهدرستی جزئیات کوچک را از روی رفتارهای مردم تشخیص دهم.
من هیچوقت کمک و حمایت مناسبی برای این مسائل دریافت نکردم، چرا؟ چون همپوشانی بین ترنس بودن و اتیستیک بودن هیچگاه به درستی مورد بحث و بررسی قرار نگرفته بود.
طی این چند سالی که آشکارسازی کردهام، زندگیام خیلی بهتر شده است. از ظاهرم راضی هستم، عشق را یافتم، و یاد گرفتم چگونه با علائم اتیسمم کنار بیایم، اما برای بدست آوردن همه اینها مجبور شدم سالهای سال آزمون و خطا کنم.
مقالات و منابع بسیاری برای راهنمایی افراد ترنس وجود دارد. و همینطور مقالات و منابع بسیاری برای کنار آمدن با اتیسم وجود دارد. اما نکته مهم اینجاست که هیچ مقالهای درمورد کنار آمدن با مشکلات چندلایه وجود ندارد که افرادی را که هم ترنس هستند و هم اتیستیک، پوشش دهد.
به نظر من واقعاً لازم است جامعه پزشکی به شیوه گستردهتری به این موضوع بپردازد، تحقیقات بیشتری در این زمینه که چرا چنین تقاطعهایی بین ترنس بودن و اتیستیک بودن وجود دارد صورت گیرد، و به این موضوع که چگونه میتوان به افرادی کمک کرد که در این تقاطع زندگی میکنند توجه ویژه شود.
برای من بشخصه، سپری کردن پروسه ترنزیشن کمکم کرد تا با کسی که هستم راحتتر باشم، و تشخیص اتیسم نیز کمکم کرد تا بتوانم ابزارهای سازگاری لازم را در اختیار بگیرم و زندگیام را مدیریت کنم.
شغل من نویسندگی است و از خانه کار میکنم، میدانم که چطور احساساتم را بیان کنم، و افرادی را در کنار خود دارم که عاشق خود واقعیام هستند.
فقط امیدوارم سایر افراد ترنس اتیستیک و همجنسگرایی که بعد از من قدم در این مسیر میگذارند، مثل من مجبور نشوند به تنهایی با مسائل مختلف دستوپنجه نرم کنند.
تعداد ما بسیار بیشتر از آنچه است که فکر میکنید. ما هم نیازهای ویژه و منحصربهفرد خود را داریم که لازم است به آنها نیز توجه شود.
مترجم: سعید.ش
🌐منبع: هلپترنسسنتر – شبکه اطلاعرسانی ترنسجندر و ترنزیشن
https://helptranscenter.org
مرجع:
https://www.huffingtonpost.co.uk
Copyright © 2020 سعید.ش https://helptranscenter.org هلپترنسسنتر – شبکه اطلاعرسانی ترنسجندر و ترنزیشن All Rights Reserved.